سیر کلی زندگی با برکت امام حسین علیهالسلام به این ترتیب است که ایشان در سال چهارم هجری به دنیا آمدند. هفت سال از عمر شریفشان را با پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله گذراندند، یعنی تا سال 11 هجری. بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، سی سال در دوران حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام زندگی کردند، یعنی تا سال 40 هجری و با شهادت آن حضرت 10 سال همراه امام حسن مجتبی علیهالسلام بودند، یعنی تا سال 50 هجری. بنابراین امام حسین علیهالسلام در سال 50 هجری به امامت رسیدند و تا زمان شهادتشان و واقعه عاشورای سال 61 هجری، 11 سال امامت کردند.
خبرگزاری تسنیم با بررسی سیر زندگی امام حسین علیهالسلام، این نکته را تبیین کرده است که علاوه بر 46 سال زندگی آن حضرت پیش از امامت، ایشان 11 سال پیش از واقعه عاشورا امام بودهاند و به خوبی امامت کردهاند. ولی عظمت واقعه عاشورا تمام این 11 سال را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده تا ما توجه کمتری به سالهای قبل از شهادت کنیم و کمتر از این سالها بدانیم.
سال 50 تا 59 هجری؛ صلح در برابر امپراتوری معاویه
معاویه وقتی با توطئه حکمیت خلیفه مسلمانان شد، با کمک افراد ستمگری مثل عمرو بن عاص و زیاد بن ابیه رسماً سلطنت خود را به راه انداخت و با زیرکی تمام جلوی اعتراض مردم را گرفت. از طرف دیگر برای اینکه حکومت خود را مشروع و مقبول نشان دهد، در پشت پرده، دستور جعل حدیث و تفسیر قرآن به نفع خودش را میداد.
وضعیت طوری شده بود که مسلمانان با اینکه میدانستند اسلام اجازه نمیدهد مطیع حاکم ظالم باشند، اما با معاویه سازش کردند. برای امام حسن علیهالسلام هم راهی نماند جز صلح با معاویه.
بعد از امام حسن علیهالسلام، اگر امام حسین علیهالسلام قیام مسلحانه میکرد، معاویه اسم شورش بر آن میگذاشت؛ شورشی که برخلاف پیمان صلح امام حسن علیهالسلام بود. به همین دلیل حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام صلح را تمدید و آن را قبول کردند. مردم هم که در اثر بیبصیرتی حوصله جنگ و قیام نداشتند، عملکرد معاویه ملعون را تائید میکردند. اگرچه امام حسین علیهالسلام نتوانست با معاویه بجنگد اما بااینحال در برابر بدعتها و ظلم و ستم او سکوت نمیکرد و تا آنجا که ممکن بود مخالفت خود را از هر طریقی نشان میداد.
مخالفتهای علنی امام حسین علیهالسلام با معاویه
شروع امامت امام حسین علیهالسلام همزمان بود با اوج قدرت گرفتن معاویه؛ اما باوجود تعهد به صلح، معاویه را راحت نمیگذاشت. یک سال کاروانی با بیتالمال از مدینه به دمشق میرفت. امام حسین علیهالسلام اموال آن را به حکم اسلام ضبط و میان نیازمندان تقسیم فرمود. سپس در نامهای به معاویه نوشت: «کاروانی از یمن، از اینجا میگذشت که حامل اموال، پارچهها و عطریاتی برای تو بود تا آنها را به خزانه دمشق بفرستی و به خویشاوندانت که تابهحال شکمها و جیبهای خود را از بیتالمال مسلمانان پرکردهاند، ببخشی. من به اموال برای رسیدگی به نیازمندان نیاز داشتم و آنها را ضبط کردم. والسلام.» معاویه از این کار امام بهشدت عصبانی شد و نامهای تند به امام نوشت. این کار امام حسین علیهالسلام مخالفت آشکاری با معاویه بود و جز آن حضرت هیچکس در آن روزها جرئت این کار را نداشت.
سال 59 هجری؛ مبارزه فرهنگی با معاویه
یک سال قبل از مرگ معاویه، دستگاه حکومت او شیعیان را تحت فشار شدیدی قرار داده بود. امام حسین علیهالسلام همین سال به حج رفتند. عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر هم همراه امام بودند. امام از صحابه و تابعین و بنیهاشم خواست که در چادر ایشان در منی جمع شوند. روایت شده است که هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از صحابه خدمت امام حسین علیهالسلام رفتند. آن حضرت شروع به سخنرانی کرده و فرمود: «دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبی را با شما در میان میگذارم. اگر درست بود، تصدیق کرده و از دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید؛ وقتیکه به شهرها و قبایل خود برگشتید با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنها را به رهبری ما دعوت کنید. زیرا میترسم این موضوع (رهبری امت توسط اهلبیت علیهمالسلام) به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.»
بعد در شرایطی که ذکر فضیلتهای حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام ممنوع بود، امام حسین علیهالسلام از رشادتها، تقوا و خداترسی پدر گفت و فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا میدانید که علی بن ابیطالب برادر پیغمبر صلیالله علیه و آله بود و در زمانی که نبی مکرم اسلام مسلمانان را با هم برادر کرد، میان خود و پدر پیمان برادری بست و فرمود که در دنیا و آخرت تو برادر منی و من برادر تو هستم.» مردم پاسخ دادند: بار خدایا که چنین است. امام حسین علیهالسلام دوباره فرمود: «آیا میدانید که رسول خدا صلیالله علیه و آله در آخرین خطبه خود فرمود که من دو چیز گرانبها در میان شما به امانت میگذارم، یکی کتاب خدا و دیگری اهلبیتم. به آنها متمسک شوید تا گمراه نشوید؟» مردم سخنان امام را تصدیق کردند.
سپس امام حسین علیهالسلام شروع کرد به شمردن بدعتها و جنایتهای معاویه. هدف آن حضرت این بود که زمینه را برای قیام آماده کند.
یزیدی که معاویه معرفی کرد!
معاویه سالهای آخر عمرش یزید را ولیعهد کرد و از مردم برای او بیعت گرفت، یعنی دقیقاً برخلاف مفاد پیمان صلحی که با ائمه اطهار علیهمالسلام بسته بود. او خیلی تلاش کرد که از امام حسین علیهالسلام هم بیعت بگیرد، اما امام چنین بیعتی را بههیچوجه نپذیرفت.
آن حضرت در نامهای به معاویه نوشت: «چیزهایی که درباره کمالات یزید و لیاقت او برای اداره امور اسلام گفتی، فهمیدم. تو یزید را طوری وصف کردی که انگار میخواهی فردی را معرفی کنی که زندگیاش بر مردم پوشیده است و یا از غایبی خبر میدهی که مردم او را ندیدهاند و یا در این مورد فقط تو اطلاع داری! نه! یزید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار کرده است. یزید را همانطور که هست معرفی کن! یزید جوان سگباز هوسباز کبوتربازی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی میگذرد... گناهانی که تابهحال درباره این امت بر دوش خود بار کردهای بس است. کاری نکن که وقت ملاقات پروردگار بار گناهانت از این سنگینتر باشد...»
سال 60 هجری
شروع خلافت یک فاسق بر مسلمانان
وقتی معاویه در سال 60 هجری مرد، یزید به خلافت رسید. او قبل از اینکه به حکومت برسد، خوشگذران و عیاش بود. به خلافت هم که رسید، نتوانست حداقل مثل پدرش ظاهراً احکام اسلام را رعایت کند. یزید بهصورت علنی شراب میخورد و گناه میکرد. دربارش مرکز انواع فسق و فجور بود. ر دوران کوتاه حکومتش، حتی مکه و مدینه هم آلوده به فساد و گناه شده بود.
جرقههای یک قیام
سال 60 هجری بود. امام حسین علیهالسلام که با یزید بیعت نکرده بود و در مدینه جانش در خطر بود، به سمت مکه به راه افتاد. در این مدت نامههای زیادی از مردم کوفه به دست امام علیهالسلام میرسید؛ نامههای مردمی که از ستم بنی امیه خسته شده بودند و ظاهراً میخواستند امام را یاری کنند.
ذیالحجه که رسید، امام حسین علیهالسلام برای حج محرم شد. اما عاملان یزید آمده بودند تا به زور از امام بیعت بگیرند. تعداد نامههای کوفیان هم از حد گذشته بود. پس امام علیهالسلام احرام حج خود را به عمره تبدیل کرد و بعد از مراسم عمره از احرام بیرون آمد. قصد آن حضرت حرکت به سمت عراق بود.
امام حسین علیهالسلام قبل از حرکت، کنار خانه خدا در بیتالله الحرام ایستاد و فرمود: «مرگ برای آدمیان مثل گردنبند زنان و دختران است و من مثل شیفتگی یعقوب برای یوسف، چقدر تشنه دیدار گذشتگانم هستم. قتلگاهی برایم انتخاب شده است، مثل اینکه گرگهای بیابان میان نواویس و کربلا بندهایم را از هم میبرند. از آنچه تقدیر شده گریزی نیست. رضای ما خاندان اهلبیت، همان رضای خداست. پس صبر میکنیم، مزد صابران با خداست. تار و پود رسول خدا صلیالله علیه و آله از او دور نمیشود. هر کسی که در راه ما جان میدهد و تصمیم ملاقات خدا را دارد، با من همراه شود که من صبحگاهان حرکت میکنم.»
پس امام حسین علیهالسلام با هشتند و چند نفر از شیعیان و خانواده از مکه بیرون رفت و به سمت عراق حرکت کرد. کربلا در راه بود...
منابع:
1- شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18
2- احتجاج، طبرسی
3- الامامة و السیاسیة، ابن قتیبه دینوری
یادداشت از: مریم مرتضوی
.: Weblog Themes By Pichak :.